همه انسانها در ظاهر میکوشند تا به موفّقیّت برسند.
امّا تنها عدهی کمی از این افراد در نهایت به موفّقیّت میرسند و عدهی بسیار زیادی در یک نارضایتی و اجبار روزگار میگذرانند.
امّا چه چیز مانع موفّقیّت اکثریت انسانها میشود؟
ما در این مقاله میکوشیم با رمزگشایی از بزرگترین موانع رسیدن به موفّقیّت در زندگی، مسیر موفّقیّت را برای شما هموار سازیم.
هدف شما در زندگی چیست؟
این سؤال در ظاهر سؤالی بدیهی به نظر میآید که همه فکر میکنند پاسخ آن را میدانند.
امّا وقتی از آنان میخواهی برایت توضیح دهند با توضیحاتی از قبیل اینکه
از پاسخ دادن طفره میروند.
حقیقت این است که طبق یک اصل کلی اگر شما مفهومی را به درستی درک کرده باشید و تمام جوانب آن را میشناسید.
و کاملاً قادر خواهید بود آن مطلب را برای دیگری توضیح دهید.
پس اگر جایی احساس کردید توضیح دادن مطلبی برای نفر سوم برایتان سخت است، مطمئن باشید شما خودتان هم هنوز بر آن مطلب تسلط کافی ندارید.
پس اگر برای سؤال
پاسخ روشن و واضحی ندارید، یعنی باید بپذیرید که شما هنوز نمیدانید هدفتان در زندگی چیست.
برای اینکه اوّلین گام در مسیر موفّقیّت را بردارید باید به تعیین هدف در زندگی خود بپردازید.
برای تعیین هدف باید اوّل خودتان، علایق، استعدادها، ضعفها، اولویتها و ارزشهایتان را بشناسید.
شما در این شرایط میتوانید هدفی معین برای خود مشخص کنید.
پس خودشناسی اوّلین گام برای تعیین هدف و حرکت در مسیر موفّقیّت است.
همهی ما طبق آنچه به غلط آموختهایم، از شکست خوردن میترسیم و ضربههای روحی روانی بسیاری از شکستهای ناگزیر در زندگیمان خوردهایم.
هیچ چیز به اندازهی سکون و عدم تحرّک، مسیر رسیدن به موفّقیّت در زندگی را دور نمیکند و هیچ نیرویی به اندازه ترس از شکست توانایی متوقف کردن آدمی را ندارد.
جملهی زیبایی است که میگوید:
“کسی که شکست نمیخورد هرگز طعم تجربههای تازه را نمیچشد”
حتماً شنیدهاید داستان های فراوانی از آدمهای موفّق امروز که شکستهای متعددی را تجربه کردهاند.
زمان برده تا به موفّقیّت رسیدهاند.
ولی آیا تا به حال شنیدهاید کسی بدون تجربهی تلخ به موفّقیّتی شگرف رسیده باشد؟
به خاطر داشته باشید که ترس از شکست از مهمترین دلایل ایجاد حسرت در آینده خواهد بود.
چه بسیار ایدهها و اختراعاتی که از ترس شکست، هرگز ارائه نمیشوند و در نطفه عقیم میشوند.
اگر شما مسیر خودشناسی را پشت سر گذاشته باشید، دیگر نگران عواقب شکست نخواهید بود.
و با تکیه بر اصول خودشناسی از شکستهای خود بهترین درسها را خواهید آموخت.
بزرگترین دشمن شما، ذهن شماست…
حتماً تجربه کردهاید که پیش از قرار گرفتن در یک بحران، بارها و بارها در ذهن خود آن را مجسم میکنید احتمالات مختلف را پیشبینی میکنید و تلاش میکنید خود را برای بهترین عکسالعمل آماده کنید.
جالب اینکه هرچه بیشتر به آن موضوع فکر میکنید احتمالات عجیبتر و وحشتناکتری به ذهن شما خطور میکند.
امّا وقتی در دنیای حقیقی با مشکل خود روبرو میشوید، اتّفاقات، بسیار سادهتر از تصورات شما پیش میرود و مشکل به سادگی رفع میشود و شما میمانید و حسرت لحظات پر اضطرابی که گذراندید و زیانهای جسمی و روحی که به خود وارد ساختید.
اینها همه ناشی از عدم شناخت ذهن و روح شماست.
اگر پیش از هر چیز به خودشناسی بپردازید، میآموزید که ذهن شما باید تحت سلطه و اختیار شما باشد.
نه اینکه اختیار شما در دست تصورات و توهمات ذهنی باشد.
با تکنیکهای خودشناسی شما با تسلط بر روح و روان خود یکی از بزرگترین موانع رسیدن به موفّقیّت را از سر راه برمیدارید.
از موانع موفّقیّت دیگر در زندگی میتوانیم به عدم خودباوری اشاره کنیم.
بسیاری از مشکلات اجتماعی و فرهنگی در جوامع امروزی ناشی از عدم خودباوری آدمهاست.
آدمهایی که با تغییر محل زندگی یا محل کار خود به سادگی ظاهر و سبک زندگیشان تغییر میکند.
آدمهایی که به راحتی همرنگ جماعت دوستان تازه و روابط نو میشوند.
آدمهایی که آنقدر به خواست این و آن تغییر کردهاند که حتّی خودشان هم نمیدانند شخصیت اصلیشان کدام است.
امّا اگر این میزان از خود بیخود شدن، رضایت و آرامش برایشان داشت باز قابل تحمل بود.
امّا درد این است که پس از مدتی این آدمها از همه چیز ناراضیاند و هیچ چیز آنها را خوشحال نمیکند.
آنها اصلاً نمیدانند چرا باید به این زندگی ادامه بدهند.
تنها کسانی در این دنیای آشفته آرامش دارند و از تک تک لحظات زندگی خود لذّت میبرند که قبل از هر چیز در سفر خودشناسی به مقصد رسیدهاند.
آنها با گذر از مراحل مختلف خودشناسی، میدانند چه چیز این زندگی برایشان ارزش دارد؟
چه چیز غم به دلشان میآورد و آرامش روحشان را میرباید؟
چنین انسانهایی که با تسلط کامل به ابعاد وجودی روح و جسم خود پای به دنیای آشفته بیرون میگذارند.
میتوانند لذّت زندگی را با تمام سختیها و تلخیهایش بچشند.
اینها کسانی هستند که اگر چیزی به دیگری میبخشند با کمال میل و رغبت است.
اگر تغییر میکنند با باور قلبی خود تغییر میکنند.
بیش از آنکه انتخاب شدن برایشان اهمیت داشته باشد.
انتخاب کردن برایشان در اولویت است و آنجایی که شخصیتشان مورد آسیب قرار میگیرد به راحتی رها میکنند و خلاصه خودشناسی عمیق به آنها آموخته که هیچ چیز و هیچ کس به اندازهی خودشان و باورها و ارزشهایشان اهمیت ندارد.
اغلب مردم به دنبال عاملی بیرونی برای مشکلات خودشان میگردند.
از این نکته غافلند که به این ترتیب همیشه بهانهای برای شکست خوردن هست.
چون زندگی ما ناخودآگاه در معرض عوامل بیرونی فراوانی است که اجتناب از آنها کاملاً غیر ممکن است.
پس چه چیز عامل موفّقیّت اقلیت و عامل شکست اکثریت افراد در برابر این عوامل بیرونی غیر قابل کنترل است؟
چیزی که مشخص است ظاهراً ما به نوعی حفاظ شخصی نیاز داریم تا از گزند آسیبهای جامعه و اطرافیان در امان بمانیم.
نیرویی قوی که در هر مکان و زمانی در اختیار ما باشد و تنها به مصلحت و موفّقیّت ما بیندیشد نه چیز دیگر.
چنین قدرتی تنها در افرادی که شخصیتی باثبات و مطمئن دارند و توانایی کنترل تمام احساسات و رفتارهای خود را دارند، دیده میشود.
تنها در سایهی خودشناسی عمیق است که یک فرد آنچنان به ارزشها و باورهای خود یقین پیدا میکند.
که هیچ عامل بیرونی نمیتواند او را به زیر پا گذاشتن آنها وادار کند.
او با خودشناسی به چنان تسلطی بر تمامی ابعاد روحی و جسمی خود دست میابد.
هیچ عامل بیرونی از طریق وسوسههای متنوع و حتّی تحریک عواطفی همچون شهوت و خشم نمیتواند او را وادار به رفتاری خلاف شأن وجودیاش بنماید.
چرا که رفتار و گفتار و کردار او کاملاً تحت کنترل اوست.
و تصور کنید که دنیایی مملو از چنین انسانهایی، آرمان شهری خواهد شد که تک تک ما آرزوی آن را داریم!