در مقالهی راه های خودشناسی چیست به توضیح کامل بخشی از مقالهی خودشناسی چیست که در آن فقط برخی از راههای خودشناسی را برشمرده بودیم، خواهیم پرداخت.
درست است که معرفی این روشها جنبهی تئوریک دارد اما اگر آنها را ندانید شاید برای خودشناسی، زمان زیادی را در مسیر غلط هدر دهید.
در ضمن، در انتهای مقاله یک روش سه سطحی خودشناسی و کاملاً کاربردی را نیز برای شما همراهان گرامی توضیح دادهایم.
با وبسایت توانمند شو همراه باشید.
پاسخ هر فردی به سؤال راه های خودشناسی چیست بستگی به تعریفی خواهد داشت که از خودشناسی دارد.
خودشناسی یک قضیهی چند وجهی و تا حدی پیچیده است.
از سوی دیگر، با پیشرفت علم و صنعت پای علمهای دیگری مانند روانشناسی نیز به موضوع خودشناسی باز شده است.
این موضوع به تنوع راههای خودشناسی بیش از پیش افزوده.
ما در این مقاله ترجیح میدهیم راههای مختلف خودشناسی را با شرح زاویهی دید اصلیشان توضیح داده و به خواننده در انتخاب هر یک از آنها دیدِ بازتری بدهیم.
در انتها چند تکنیک مدرن خودشناسی را نیز توضیح خواهیم داد.
در اینجا ناچاریم به نظریهی موسوم به نظریهی «اولریش» اشاره کنیم که برای هر انسانی پنج نوع «خود» قائل است و از این نظر میتوان پنج نوع خودشناسی را نیز از این نظریه استنتاج کرد:
خودِ اکولوژیکی همان من است که با توجه به محیط فیزیکی درک میشود.
مثال: من شخصی هستم که در این مکان مشغول این فعالیت خاص هستم.
خودِ بینِ فردی از همان ابتدای نوزادی ظاهر میشود و دقیقاً مثل خودِ اکولوژیکی، توسط علایم خاصِ نوعی از روابط عاطفی و ارتباطات مشخص میشود.
مثال: من کسی هستم که در اینجا، در این تبادل خاص انسانی مشغول فلان کار هستم.
خودِ منشعب اساساً مبتنی بر خاطرات و پیش بینیهای شخصی ما است.
مثال: من شخصی هستم که تجربیات خاصی داشتهام و بهطور منظم درگیر روالهایی ویژه هستم.
خودِ خصوصی وقتی ظاهر میشود که کودک برای اولین بار متوجه میشود که بعضی از تجربیاتش بهطور مستقیم با افراد دیگر به اشتراک گذاشته نمیشود.
مثال: من تنها کسی هستم که میتوانم این درد منحصر به فرد و خاص را احساس کنم.
خودِ مفهومی یا خودْ پنداره معنایش را از شبکهی فرضها و نظریههایی که در آن آماده سازی شده است میگیرد.
برخی از این نظریهها مربوط به نقشهای اجتماعی است؛ مثل شوهر، استاد، ایرانی.
نوع دیگری از خودِ مفهومی، کم و بیش مربوط به فرضیهها و مفاهیم درونی است؛ مثل روح، ذهن ناخودآگاه، انرژی ذهنی.
برخی از خودهای مفهومی نیز ابعاد اجتماعی قابل توجه تفاوت را ایجاد میکنند؛ مثل هوش، جذابیت، ثروت.
در نظریهای دیگر و خلاصهتر از پنج مورد بالا، خودشناسی انسان سه جنبه دارد:
به عبارت دیگر، شما هر نوع روشی را که برای خودشناسی انتخاب کنید، انتخابتان خود به خود در قالب یکی از طبقهبندیهای فوق قرار خواهد گرفت.
فرقی نمیکند این روش مثلاً خودشناسی و خداشناسی باشد یا خودشناسی در روانشناسی، به هر حال جزو یکی از سه تقسیمبندی فوق خواهد بود.
در اکثر روشهای خودشناسی، ترکیبی از سه جنبهی فیزیکی، اجتماعی و روانیِ خودشناسی وجود دارد ولی معمولاً هر شیوهی خودشناسی به یکی از این موارد، بیشتر از بقیه اهمیت میدهد.
ما در این مقاله انواع خودشناسی را با ترتیب بندیِ خودشناسیهای جزء نگر به خودشناسیهای کل نگر و بیشتر بر اساس تقسیم سهگانهی خودشناسیِ فیزیکی، اجتماعی و روانی توضیح میدهیم.
در مقالهی خودشناسی در روانشناسی این روش از خودشناسی را بهتفصیل توضیح دادیم.
چکیدهی این روش به نیاز انسان به فکر کردن در مورد خود در دنیای مدرن و پراسترس امروزی است.
روانشناسی از این منظر با خودشناسی تلاقی میکند که انسان در هیاهوی جامعهی صنعتی احساس تنهایی و وحشتهای درونی بیشتری دارد.
اساس خودشناسی در روانشناسی و هدف آن رضایت داشتن انسان از زندگی خود است.
یکی از کلیدیترین اهداف خودشناسی در روانشناسی، یافتن ترسها و علاقههای واقعیِ هر انسانی است.
به عبارت دیگر، هدف اصلی خودشناسی در روانشناسی، آگاهی و زندگی بهتر انسان است.
خودشناسی فلسفی بهطور کلی از دو دیدگاه مطرح میشود:
در روش اولِ خودشناسی فلسفی، احساسات، تجربیات، اعتقادات و آرزوهای فرد مورد بررسی قرار میگیرد.
اکثر متون خودشناسی فلسفی به این روش، دقت نظر داشته است.
در روش دوم خودشناسی فلسفی، موضوعات مورد بحث، محسوسترند و کمتر انتزاعی هستند.
در این روش، بیشتر بر سر شناختن شخصیت، تواناییها و ارزشهای شخص تلاش میشود.
خودشناسی عرفانی نیز در بین ملل و مذاهب مختلف دارای شاخههای متنوعی است.
آنچه در خودشناسی عرفانی به مفهوم اسلامی آن بیشتر مطرح میشود، عاری شدن از منیت و فنا شدن در «حق» است.
انواع مختلف دیگری از خودشناسیهای عرفانی وجود دارد که اساس بسیاری از آنها بر ادراک بدون واسطهی حقیقت استوار است.
در اغلب خودشناسیهای عرفانی این باور وجود دارد که انسان نمیتواند به حواس پنجگانهی خود به خاطر خطاپذیری آنها تکیه کند.
بیشتر مکاتب عرفانی، بحث و استدلال را برای شناخت خود مانع دانسته و بر موضوع کشف و شهود تأکید کردهاند.
شکل این کشف و شهود بسیار متفاوت است و گسترهی وسیعی را (از عرفان اسلامی گرفته تا عرفان سرخپوستی) شامل میشود.
غیب باوری، عشق، ذوق و اشراق در اکثر خودشناسیهای عرفانی حرف اول را میزنند.
یکی از بارزترین نمونههای این نوع از خودشناسی، عبارت از موضوع خودشناسی مولانا است.
شاخههای متعددی در خودشناسی مذهبی وجود دارد.
اکثر آنها معتقد هستند که انسان دو جنبه دارد:
در خودشناسی اسلامی، هدف، آگاه شدن انسان از مقام معنوی خود و برتری جستن او بر فرشتگان است.
این خودشناسی، انسان را امانت دار الهی میداند که باید ضمن آگاهی به این موضوع در بهبود خود و جهان بکوشد.
در قسمت پایانی این مقاله بد نیست که از تئوری خارج شده و روشی کاربردی نیز برای خودشناسی ارائه کنیم:
در این روش شما برای خودشناسی سه گام بر خواهید داشت و در سه سطح به خودشناسی خواهید پرداخت.
ما انسانهای برای فرار از تلخیهایی که در زندگی احساس میکنیم نادانسته متوسل به انواع چیزهایی میشویم که حواس ما را از آن تلخیها پرت کند. مثل برنامههای گوشی تلفنمان.
اولین کاری که باید بکنید این است که بدانید دارید از چه چیزهایی برای منحرف کردن حواس خود از تلخیها استفاده میکنید!
توجه کنید که هدف ما غلبه بر منحرف کردن توجه نیست، بلکه توسعهی آگاهی و کنترل این موضوع است.
با انجام این کار، شما روند فراموش کردن تلخیها را آگاهانه انجام خواهید داد و مانند انسانهای عادی در دریایی از تلاش برای فراموشی ناراحتیهایتان غرق نخواهید شد.
این موضوع زمان مفیدتان را بیشتر و روحیهی شما را ارتقا خواهد داد.
هدف از این کار، برداشتن جنبهی اجباری و مداومِ فرار از تلخیها است.
فرار از افکار ناراحت کننده را با کنترل و انتخاب آگاهانهی خود و بهاندازهی مناسب انجام دهید؛ نه بهطور بیاختیار و مداوم.
خودتان را نیز در این مورد، سرزنش نکنید.
گاه بعضی احساسات انسان وسیلهای برای به یاد نیاوردن احساسات دیگر میشود.
برعکس این موضوع نیز صادق است.
در رابطه با آنچه احساس میکنید بیش از اندازه به عمق نروید.
مثال: فرض کنید که دختری، مادری سختگیر دارد که به او محبت نمیکند اگر این دختر بخواهد لایههای احساسی خود را مدام بشکافد در هزارتوی احساسات گرفتار شده و هیچ نتیجهی مشخصی به دست نخواهد آورد.
این دختر فقط باید به خود بگوید که انتظار محبت بیشتر از مادرش دارد؛ همین و بس و بیشتر از این در پی کند و کاو در احساساتش نرود، چرا؟
چون هر احساسی روی احساسی دیگر بنا شده و اگر بیش از اندازه دنبال ریشهی هر یک از احساساتتان بگردید در دام اندیشه افتاده و دور خود خواهید چرخید.
در مثال بالا اگر دختر بپرسد که چرا من انتظار محبت از مادرم دارم؟ شاید به این نتیجه برسد که چون عقدهی خودکمبینی دارد و با یک چرای دیگر، شاید شروع به نسبت دادن چیزهایی غیرواقعی به خود کند.
این چرخهی عمیق شدن در احساسات را کنار بگذارید و مسائل را در همان حدی که هست ببینید.
انسانهایی که به عمق ترسها و آرزوهایشان میروند ناگهان دچار وحشت میشوند؛ چون احساس میکنند که آدم بسیار بدی هستند.
شخصی با همکارش تلفنی از خانه صحبت و بگو مگو میکند، سپس کمی بعد، همسر این فرد سعی میکند او را قانع کند که برنامهی تلویزیونی آن ساعت خوب است؛ در اینجا آن فرد، عصبانی میشود چون راهی برای خالی کردن عصبانیتی که ناشی از رفتار همکارش بوده پیدا کرده.
آیا میدانید که ما گاهی با کسانی که بیشتر دوستشان داریم بیشتر دعوا کرده و چنین فردی را چه بهحق و چه بهناحق تبدیل به کیسه بوکس خود میکنیم؟
شما باید نقاط کور احساسات خود را پیدا کنید.
برای جستجوی این نقاط کور به سرنخهای در پی آمده توجه کنید:
در چیزهایی که بد هستیم خود را خوب و در چیزهایی که خوب هستیم خود را بد میدانیم.
این لیست میتواند ادامه دار باشد.
حال در این میان چه باید کرد؟
باید خودشناسی کنید و مهمترین بخش خودشناسی همان متوجه خود بودن است.
برای این کار موارد زیر را رعایت کنید.
نباید هر رفتار خود را بیش از حد جدی بگیرید.
هر کسی چنین الگوهایی دارد.
باید تمامی چنین الگوهایی را که دارید کشف کرده و کنارشان بگذارید.
گاهی چنین الگوهایی وسیلهای برای فرار ما از یک واقعیت ناخوشایند نیز هست.
برای این کار، ببینید به کدام احساسات، واکنش بد نشان میدهید؟
کدام احساسات در شما قوی است و کدام احساسات ضعیف؟
علت بیشترین و بزرگترین پیشداوریهای شما از کجا سرچشمه میگیرد؟
در مرحلهی بعدی ببینید که چطور میتوانید این موارد را به چالش بکشید.
در ادامه، مجدداً خودتان را در رابطه با آنها ارزیابی کنید.
در صورت تمایل، دورهی جامع آموزشی نقشه راه خودشناسی را بررسی فرمایید.
منابع: