سوای بحث مجزای طلاق عاطفی گاهی خود موضوع طلاق (تحت شرایطی) یک پدیده یا اقدام مشخص است ولی گاهی هم موضوعی پیچیده، ترکیبی و عاطفی محسوب میشود.
یکی از این نوع پیچیدگیها، طلاق عاطفی است که در این مقاله به بررسی علل پیدایش و راه چاره آن پرداختهایم.
با وبسایت توانمند شو همراه باشید.
طلاق عاطفی مجموعهای از دگرگونیهای ارتباطی بین زوجین است که روی هم انباشته شده و بعد از مدتی کمابیش حالتی بین آنها به وجود میآورد که در عین اینکه در کنار هم زندگی میکنند ولی فضای احساسی و انسانی مشترک کمی دارند و بهاصطلاح سادهتر بهنوعی همدیگر را تحمل کرده مستقیم و یا غیرمستقیم یکدیگر را دور میزنند.
شدت و ضعف این موارد همراه با عارضههای وخیمترِ دیگر مانند خیانت در روابط زناشویی میتواند از هر زوج تا زوج دیگر (بسته به شرایط مختلف) فرق کند.
عوامل ریز و درشت بسیاری میتواند بهمرور زمان باعث سرد شدن رابطه زوجین و در نهایت پیدایش و استقرار حالتی به نام طلاق عاطفی در بین آنها شود.
برخی از مهمترین این عوامل و راه پیشگیری از آن را در ادامه مقاله توضیح میدهیم:
متأسفانه در زمانه ما این موضوع زیاد اتفاق میافتد.
گاهی یکی از زوجین میبیند که علایق و اولویتهای شریک زندگیاش نسبت به سالهای آشنایی و گذشته عوض شده است.
مثلاً شاید یکی از آنها در زمان آشناییشان به شعر و احساسات لطیف علاقهمند بوده ولی چند سال بعد از زندگی مشترک دچار تغییر علاقه میشود و مثلاً به سمت بازیهای کامپیوتری یا فوتبال و مسابقات ورزشی و یا علایق دیگری میرود.
مشابه چنین حالتی در بسیاری موارد دیگر میتواند بین زوجین اتفاق بیفتد.
اگر تا قبل از این اتفاق مثلاً این زوج در مورد مطالعه، شعر و مسائل ادبی حرف میزدند پس از این اتفاق دیگر تقریباً چیزی برای گفتن به یکدیگر در مورد علایقشان نخواهند داشت.
نمیتوان کسی را مشخصاً مسبب تغییر علاقه در نزد زوجین شناخت ولی وقتی این اتفاق بیفتد احساس دوری پدید خواهد آمد.
بنابراین با آگاهی از امکان بروز چنین مواردی، بهتر است که همیشه گوش به زنگ بوده و یکی از علایق مشترک خودتان با شریک زندگیتان را محافظت کنید و اجازه ندهید که علایق مشترکتان از بین بروند.
خیانت زوجین به یکدیگر وقتی است که در واقعیت اتفاق بیفتد.
این موضوع میتواند دلایل مختلفی از جمله فاصله یا نارضایتی جنسی داشته باشد ولی در حقیقت جزو مشکلات عاطفی قرار میگیرد.
اگر مسئله خیانت اتفاق بیفتد زوج مقابل دیگر هیچوقت قادر به اعتماد به شریک زندگی خود نخواهد شد.
منظور از نزدیک نبودن این است که زوجین در مورد مسائل خودشان دیگر باهم حرف نزنند و صحبت آنها بیشتر در گفتگوهایی که بیشتر در پاسخهای بله یا خیر خلاصه شود جریان یابد.
به عبارت دیگر وقتی که بین دو زوج در مورد خیالها، آرزوها و خواستههایشان دیگر صحبتی وجود نداشته باشد یکی از علایم طلاق عاطفی پدیدار شده است.
موارد نزدیکیهای جنسی و پرهیز یا بیمیلی به آن نیز این موضوع را تشدید و پیچیدهتر خواهد کرد.
باید سعی کنید که با همسر و شریک زندگیتان خیالها، آرزوها و خواستههایتان را مطرح کرده و همانها را هم از زبان او بشنوید.
فرض کنید که شوهر هنوز از اقساط ارتودنسی دخترش خلاص نشده، خانمش یک ماشین نو میخواهد بخرد. مرد آزرده است و زن تمامی رفتارهای او را در درونش آنالیز میکند و رفتهرفته نوعی قهر غیررسمی و رنجش فیمابین در بین این زوج به وجود میآید که در صورت تداوم و تشدید با موارد دیگر، میتواند به طلاق عاطفی منجر شود.
نکتهای که باید به آن توجه داشت این است که تمایل ناخواسته یا خواسته به آزردن طرف مقابل در روابط زوجین زیاد است و رهایی از آن دشوار.
رنجیده ماندن یا قهر بودن با شریک زندگی بههیچوجه راه درستی برای یک زندگی خوب نیست.
آمدن به خانهای که در آن شریک زندگیتان شما را پشتیبانی کرده و در مسائل با شما همراهی کند لذت بخش است؛ اما با جروبحث نمیتوان به این همراهی و همدلی مورد نظر رسید.
نکتهای که باید به آن دقت کرد این است که امکان دارد در ابتدا این جروبحثها حمل به گرایش شدید شخص به موضوع مورد نظرش شود ولی در ادامه رابطه زوجین را به سمت طلاق عاطفی سوق خواهد داد.
ادامه جروبحثها منجر به ایجاد حالتی میشود که طیِ آن شخص برای تمام عمرش خود را مجبور به زندگی با کسی میبیند که دائم باید با او جروبحث کند و برای امتناع از این کار دانسته یا ندانسته رابطه عاطفی درونی خود را با آن شخص یعنی با شریک زندگیاش قطع میکند تا بهاصطلاح اعصابش خراب نشود.
امکان دارد شریک زندگی ما جزو کسانی باشد که بهاصطلاح خودمان کمی دروغ گفتن را کار بدی نداند یا آن را با عناوینی مثل دروغ مصلحتآمیز برای خودش توجیه کند.
از طرف دیگر، میزان غیر صمیمی بودن و میزان بیوجدان بودن میتواند در رابطه با هر فرد و ارتباط بنا بر نوع رابطه و افراد، متفاوت باشد.
در روابط زوجین، موضوع صمیمی نبودن یا فریب دادن علامتهایی دارد.
اگر یکی از طرفین نتواند به شریک زندگیاش در مورد پرداخت صورتحساب سر موقع یا خرج نکردن پول برای چیزی دیگر اعتماد کند، این موارد نشانهای از صمیمی نبودن است که میتواند شامل فریب نیز باشد یا نباشد (بسته به رفتار طرف مقابل).
چنین رفتاری از طریق یک یا هر دو طرف باعث ایجاد ناراحتی خیال و اعتماد نداشتن فرد به شریک زندگی خود و در نتیجه آغاز طلاق عاطفی میشود.
اگر یکی از طرفین روابط طرف دیگر را با سایر انسانها زیاد مورد سؤال قرار دهد یا از جملاتی نیش و کنایهدار مثل: «چرا با من ازدواج کردی؟» یا: «من خیلی وحشتناکم میدونم، ها ها ها…» و موارد مشابه استفاده کند دلیل بر به وجود آمدن رشک و حسادت است.
فکر نکنید که این رشک یا حسادت یکی از زوجین به دیگری فقط در مورد جنس مخالف میتواند باشد، خیر امکان دارد این رشک در مورد همکاران، یا حتی خانواده فرد مقابل نیز روی دهد و ابراز شود.
حتی امکان دارد وقتی یکی از زوجین به سرگرمی مورد علاقه خود دقت میکند دیگری با جملهای کنایهدار رشک یا حسادت خود را ابراز کند.
علت و تقصیر این موضوع میتواند در یک یا در هر دو طرف باشد.
گاهی کسی که اعتماد به نفس ضعیفی دارد از توجه بیش از حد شریک زندگی خود به چیزی دیگر بیاختیار ناراحت میشود.
گاهی یکی از زوجین حس میکند که برای شریک زندگیاش آنچنان که باید و شاید مهم نیست و به همین دلیل ناگهان بر سر موضوعی کوچک ابراز حسادت میکند.
این موضوع حتماً یک انسان از جنس مخالف نیست بلکه میتواند به خاطر دقت یا صرف زمان برای هر کس یا هر چیز دیگری باشد.
یکی دیگر از زمینههای طلاق عاطفی میتواند مربوط به فدا کردن علایق خود به خاطر علایق شریک زندگی باشد.
امکان دارد یکی از طرفین به خاطر شریک زندگیاش فقط یا اکثراً غذاهای مورد علاقه او را بپزد و اصلاً بهمرور زمان یادش برود که از چه غذاهایی خوشش میآمده است.
امکان دارد علایقش را به خاطر علایق شریک زندگیاش ترک کند و بهطورکلی متوجه شود که تبدیل به یک پشتیبان و تدارکاتچی برای او شده است.
چنین موضوعی میتواند موجب ایجاد زمینه برای طلاقهای عاطفی شود.
در این حالت مثلاً یکی از زوجین بعد از ساعتها کار، خسته و کوفته به خانه میآید ولی میبیند که به فرض شریک زندگیاش غذا آماده نکرده یا کارهایی را که میتوانست انجام دهد انجام نداده و بنابراین او ناچار است هنوز به آن کارها بپردازد و نتواند استراحت کند.
به عبارت دیگر این حالتی است که در آن یکی از طرفین احساس میکند بیش از حد تحت مسئولیتهای زندگی مشترک قرار گرفته است.
مثلاً خانمی که میبیند شوهرش کوچکترین کمکی در کارهای خانه به او نمیکند و بار همه کارها را به دوش او میگذارد مثال دیگری برای این موضوع است.
در این وضعیت یکی از زوجین احساس میکند که اگر تنها زندگی میکرد مثلاً هزینه خیلی کمتر و آزادی خیلی بیشتری برای او وجود داشت یا اینکه زحمت خیلی کمتری را متحمل میشد و آسودهتر بود.
رضایت نداشتن از سیستم انجام کارها نیز یکی دیگر از زمینههایی است که میتواند باعث بروز طلاق احساسی بین زوجین شود و باید مراقب آن بود.
امکان دارد یک یا چند مورد از مواردی که تاکنون برای زمینههای طلاق عاطفی ارائه کردیم در رابطه زوجین وجود داشته باشد یا هیچ یک وجود نداشته باشد اما طرفین یا یکی از طرفها دیگر حس عشق نسبت به دیگری نکند.
در چنین حالتی مواردی را که در بالا گفتیم دوباره بررسی کنید؛ اگر دیدید موضوع نداشتن احساس عشق قبلی در دلتان مربوط به موارد بالا نیست با مراجعه به یک متخصص میتوانید بدانید که علت این احساس شما ناشی از افسردگی است یا اینکه به موضوع مشخص دیگری ربط دارد.
عشق، اساس زندگی مشترک است و باید نسبت به وجود احساس عشق نسبت به شریک زندگی خود همیشه هوشیار باشید.