در مقالهی خودشناسی به روش یونگ طرز کشف نقاط تاریک ذهن و یکپارچه سازی آن را توضیح میدهیم.
بحث ما دربارهی مفهوم «سایه» (Shadow) که بخش مهمی از نظریات گوستاو یونگ را تشکیل میدهد است.
«سایه»، یک اصطلاح روانشناسی یونگ برای همهی چیزهایی است که نمیتوانیم در خود ببینیم.
شما در پایان این مقاله با انجام تمرینهایی کاملاً کاربردی و آسان خواهید توانست از مطالبی که خواندهاید برای حل مشکلات شخصی و کاری خود بهره ببرید.
با توانمند شو همراه باشید.
سایه «سمت تاریک» شخصیت ما است.
این بخش، اغلب از احساسات منفی و انگیزههایی مانند خشم، حسادت، طمع، خودخواهی، تمایل و تلاش برای کسب قدرت تشکیل شده است.
ما با انکار این بخش از وجود خود باعث میشویم هرچه را که پست، شر یا غیرقابل قبول میدانیم تبدیل به بخشی از «سایه» در وجود خود کنیم.
بهعبارتدیگر، هر چیزی که با انتخابهای آگاهانهی ما در مورد «خود»، ناسازگار باشد به این سمت تاریکِ وجودمان یعنی به سمت «سایه» هدایت شده و در آنجا ماندگار میشود.
«سایه»، بخش رد شدهی «خویشتن» ما است.
«سایه»، قسمتهایی از وجودمان را که آنها را از خودمان نمیدانیم نمایندگی میکند.
هر چقدر سعی کنیم اجزای موجود در قسمت «سایه» را انکار کنیم باز آن خصلتها در آنجا و همراه با ما وجود دارند و انکارشان فایدهای ندارد.
ما سعی میکنیم قسمت سایه را سرکوب کنیم ولی این کار امکان پذیر نیست.
قسمت «سایه»ی روان ما همیشه مانند برادر یا خواهری است که در پشت سر ما حاضر است.
نادیده گرفتن «سایه» موجب بروز مشکلات زیادی در زندگی ما انسانها میشود.
هر کودکی ضمن اینکه از مفاهیمی مثل نزاکت و بخشش مطلع است اما در عین حال احساساتی مانند خشم و خودپسندی نیز دارد.
با بزرگ شدنِ کودک، اتفاقی روی میدهد؛ به این ترتیب که آن کودک، خصوصیات منتهی به آدم خوب بودن را قبول کرده و خصوصیات منتهی به آدم بد شدن را رد میکند.
هر انسانی نیازهای فیزیولوژیکی و نیاز به امنیت دارد.
در دوران کودکی و در برخی موارد بر اثر رفتارهایی که از ما در مورد این نیازها سر میزند مورد تنبیه یا سرزنش قرار میگیریم.
در کلاس درس، شوخی کرده و تنبیه شده یا در خانه عصبانیت به خرج داده و در اتاقمان بهعنوان تنبیه توسط والدینمان چند ساعتی حبس میشویم و…
در هر زمان (و ای بسا بیشتر اوقات)، عکسالعمل والدین و اجتماع در حقیقت بخشی از احتیاجات اساسی ما را تهدید میکند.
حال، سؤال این است: آیا اگر والدین ما چیزی را تأیید نکنند آن چیز امنیت ما را به خطر میاندازد؟
آیا موضوعی که مورد تأیید آموزگاران ما نباشد ما را به خطر خواهد انداخت؟
موضوع «سایه» عبارت از این است که تمام مواردی که در بیست سال ابتدایِی زندگیمان مورد نقد و انکار و شماتت قرار میگیرد در یک گوشه از وجود ما جمع میشود.
شاعری به نام «رابرت بِلای» (Robert Bly) در کتاب خود به نام «کتاب کوچک سایهی انسان» میگوید: «کودک، تمام چیزهای رد شده را در کیفی نامرئی گذاشته و برای همیشه دنبال خودش میکشد.»
بهطور خلاصه، سرکوب بخشهای پذیرفته نشده، مفهوم «سایه» را در خودشناسی به روش یونگ تشکیل میدهد.
یونانیان باستان به اهمیت ارزش گذاشتن به تمامی زوایای روان انسان پی برده بودند.
برخی از آنها قسمتهای مختلف روان انسان را با نام خدایان مختلف مورد پرستش قرار دادند.
آنها میدانستند که هر خدایی که از آن غافل شوند تبدیل به دشمن آنها شده و آنها را نابود خواهد کرد.
به نظر میرسد طبق مفاهیم خودشناسی به روش یونگ نیز اگر از هر بخشی از روان خود غافل شوید یا هر بخشی از روان خود را رد کنید آن قسمت علیه شما خواهد شورید.
مفهوم «سایه»، کلکسیونی از اجزای رد شده را نمایندگی میکند.
حال، سؤال این است که آیا بخش موسوم به «سایه» که در روان ما قرار دارد میتواند کنترل رفتار ما را در اختیار بگیرد؟
پاسخْ مثبت است؛ چون گاهی ما کاری میکنیم که نمیخواستیم انجام دهیم یا حرفی میزنیم که قصد گفتنش را نداشتیم.
حتی گاهی حالت چهرهمان میتواند بیانگر عناصری از بخش «سایهی» وجودمان باشد؛ یعنی احساسات و باورهایی که در ناخودآگاهمان پنهان است یا احساساتی که آنها را بد میدانیم ولی خودشان را بروز میدهند.
نکتهی کلیدی مقالهی ما این است که آگاه نبودن از طرز ساز و کارِ بخش «سایهی» روانمان باعث رسیدن آسیب به روابط کاری، اجتماعی و خانوادگی ما میشود.
برای اینکه بدانید چطور باید از این آسیب در امان بمانید دعوت میکنیم که ادامهی مقاله را که آموزش این کار است بخوانید.
بهطور کلی با سرکوب اجزای جمع شده در قسمت «سایه»، آنچه در خودمان انکار میکنیم را در دیگران خواهیم دید، در روانشناسی به این حالت «بازتاب» (پیش افکنی) (projection) گفته میشود.
در خودشناسی به روش یونگ گفته شده که انسان هر چیزی را که در درون خودش مدفون کرده به دیگران انعکاس میدهد.
بهطور مثال، اگر شخصی از بیادبیِ دیگری بسیار ناراحت شود، نشانگر آن است که «بیادبی» در قسمت «سایه»ی روان خودِ آن شخص، پنهان است و وجود دارد وگرنه از بیادبی فرد مذکور اینهمه ناراحت نمیشد.
این روند البته بهطور آگاهانه در آن شخص روی نمیدهد.
در حقیقت، شخصِ خشمگین از بیادبی دیگری، بیادبی را بهطور ناخودآگاه در قسمت «سایه»ی روان خود، از قبل سرکوب کرده و نگاه داشته است.
«اگوی» این شخص («اگو» مؤلفهای از شخصیت انسان است که مسئول برخورد با واقعیت است) برای دفاع از خودش از عصبانیت استفاده میکند و بین تصوری که فرد از خودش دارد و طرز رفتارش در دنیای واقعی، مرزی فراگیر و گسترده به وجود میآورد.
چهرهی خوبِ ساختگی که این شخص از خودش در نظر دارد و تصور کرده است، مانع ارتباط او با بخش «سایه»ی روانش میشود.
مفهوم «سایه» که توسط یونگ مطرح شده موضوع چندان مشهوری نیست.
چه کسی از اینکه بداند در وجود خودش صاحب نفرت، خودپسندی و عیبهایی عجیب و غریب است خوشش خواهد آمد؟! هیچکس.
برعکس، تأکید و تکیه بر نقاط قوت و مثبتمان خیلی خوشایندتر به نظر میرسد.
نکتهی کلیدی این است که کشف قسمت «سایه»ی روانمان به ما فرصتهای بسیار بزرگی برای رشد و پیشرفت خواهد داد.
اکنون و در این مقاله میخواهیم روی تمرین کارگاهی «سایه» کار کنیم.
پیش از آن پنج فایدهی خودشناسی به روش یونگ و ازجمله فواید کشف قسمت «سایه»ی موجود در روانمان را توضیح میدهیم:
وقتی شما با قسمت «سایه» ی وجودتان روبرو شوید. خودتان را واقعیتر خواهید دید.
خیلی سالمتر، انسانتر و یکپارچهتر خواهید بود.
وقتی بتوانید وجود قسمتهای تاریک روانتان را قبول کنید، قبول کردن همین اجزای تاریکِ روان در دیگران آسانتر خواهد بود؛ در نتیجه رفتار بد انسانهای دیگر بهسادگیِ الآن، شما را تحت تأثیر مخرب خود قرار نخواهد داد.
بهمحض اینکه قسمت تاریک روان خود را کشف کنید، متوجه ارتقای سطح روابط خود با همسر، خانواده، دوستان و همکارانتان خواهید شد.
(محصولات آموزشی ما را دربارهی این موارد بررسی کنید.)
با کشف قسمت «سایه»ی وجود خود، صاحب لنز تمیزتری برای دیدن واقعیتر خود، دیگران و دنیای اطرافتان خواهید شد.
کشفِ «سایه» شخصیت شما را یکپارچهتر کرده و باعث میشود به «خودِ معتبرتان» نزدیکتر شوید؛ در نتیجه، برآورد واقعیتری از خود و دیگران خواهید داشت.
دیگر خودتان یا دیگری را خیلی بزرگ یا خیلی کوچک تصور نخواهید کرد.
با خودشناسی و خودآگاهی، محیط اطراف خودتان را درستتر خواهید دید.
متوجه دیگران خواهید بود و آنها را از روی فهم و شفقت ارزیابی خواهید کرد.
در بخشی از این مقاله گفتیم که شاعری به نام «رابرت بِلای» میگوید: «کودک، تمام چیزهای رد شده را در کیفی نامرئی گذاشته و برای همیشه دنبال خودش میکشد.»
اشاره کردیم که این شعر در حقیقت حکایت تکتک ما انسانها است که چیزهای زیادی را که هیچکدامشان را هم نمیخواهیم برای همهی عمر در حالی که آنها را در بخش «سایه»ی روانمان پنهان کردهایم با خود به این سو و آن سو میبریم.
این پنهانکاری و بارکشی و باربریِ روانی در اصل، کاری بسیار خستهکننده است.
خستگی و بیحسیِ ناشی از زندگی بررسی نشده و عوامل پنهان آن میتواند باعث به وجود آمدن دردسرها و بیماریهای زیادی شود.
بهطور مثال، پزشکی به نام دکتر «جان سارنو» (John Sarno) با کشف و روبرو کردن بیمارانش با خشم پنهانی که در ناخودآگاه آنها انباشته شده بود توانست صدها نفر را از درد مزمن کمر نجات دهد. (منبع)
هیچ پزشکی موفق به شفا دادن این بیماران با معالجات مرسوم پزشکی نشده بود و تنها بعد از روبرو شدن این بیماران با قسمت «سایه»ی روانشناختیشان بود که دردهای عضلانی ناشناختهی آنها بهبود یافت.
کشف «سایه» باعث سلامتی فیزیکی، ذهنی و عاطفی بیشتر شما خواهد شد.
تمرین کشف «سایه» به شما نیرویی درونی و تعادل احساسی خواهد بخشید.
بعد از انجام تمرینات کشف «سایه»ی درونی برای رودررو شدن با دشواریهای مختلفِ زندگی، آمادهتر و مجهزتر خواهید بود.
چگونه میتوانید با ذهن چندپاره احساس یکپارچه بودن کنید؟
انکار قسمت «سایه»ی وجودمان به این چندپارگی ذهنی دامن میزند.
یکپارچه سازی روانی
کشف قسمت «سایه» قدمی مهم برای یکپارچهسازی روانشناختی شما محسوب میشود.
همانطور که «ابراهام مازلو» و سایر محققان توضیح دادهاند، خلاقیت از لحاظ ذهنی ناشی از حالت یکپارچگی افراد خلاق است.
مطمئن باشید با انجام خودشناسی به روش یونگ و کشف قسمت «سایه»ی وجودتان و تحقق یکپارچگی روانی، میزان خلاقیت شما در زمینههای مختلف شروع به رشد خواهد کرد.
اکنون به توضیح پنج راهکار که نزدیک شدن شما به «سایه»ی روانشناختیتان را آسانتر میکند میپردازیم:
این کار، مهمترین عمل برای انجام تمرین کشف «سایه» است.
اگر روی «خودِ» واقعیتان متمرکز نشوید قادر به کشف قسمت «سایه» نخواهید شد؛ یا حتی امکان دارد بخشی از قسمت «سایه» را با «خودِ» واقعیتان اشتباه بگیرید.
دقت کنید که قسمت «سایه»، ساختاری خوشهای دارد و از اجزای متعددی که در درون روح و روان شما مخفی شده تشکیل میشود.
فقط وقتی که از مرکزیت «خود»، نگاه کنید قادر به تشخیص آن خواهید بود.
اگر یکی از اجزای بخش «سایه» با «خود» شما قاتی شود قادر به تشخیص و کشف «سایه»ی روانشناختیتان نخواهید شد.
علامت قاتی شدن سایه با «خود» واقعی شما این است که در این حالت، ناآرام، قضاوت کننده و نقد کننده خواهید بود و کلاً ذهنتان آشفته خواهد شد.
برای کشف قسمت «سایه» باید در فضایی آرام، روشن و خنثی قرار بگیرید.
در جایی راحت و بدون مزاحمت بنشینید، آرام و عمیق نفس بکشید و روی کشف «سایه» متمرکز شده و از هرگونه استرس و اضطراب دور باشید.
قبل از شروع به کشف قسمت «سایه»ی روانتان باید نسبت به خودتان احساس دوستی بیقید و شرط داشته باشید.
اگر دوستی و دلسوزی نسبت به خودتان وجود نداشته باشد نگاه کردن به قسمت تاریک وجودتان مشکل خواهد بود.
دقت کنید و ببینید که آیا در حال حاضر شما به داشتن احساساتی مثل، شرم، ترس یا امثال چنین احساسهایی عادت کردهاید؟
اگر پاسختان مثبت بود آن احساسات منفی را با حس شفقت و مهربانی به خودتان عوض کنید.
اگر احساسات منفی دارید نخست به این نکته بیندیشید که طبق گفتهی یونگ همهی ما انسانها در روحمان قسمتی تاریک به نام «سایه» داریم، همگی انسان هستیم و این تاریکیها (خصلتهای موسوم به خصلتهای بد) در وجود همگان هست.
اکنون در حالی که همچنان در همان محلِ آرام و خنثی نشستهاید به قلب خود توجه کنید با هر دم و بازدم قلب خودتان را تأیید کنید.
به این ترتیب که با هر دم و بازدم، خطاب به قلب خودتان بگویید: متشکرم.
برای کشف «سایه» نیاز به ذهنی دارید که بتواند در مورد خودش فکر کند؛ یعنی استعداد بازتاب دادن رفتارها، افکار، احساسات و انتظارات را داشته باشد.
اگر بتوانید از مدیتیشن کمک بگیرید خواهید توانست فقط متوجه لحظهی حال شده و هیچ نوع قضاوت، انتقاد و سایر شکلهای قضاوت را در درونتان نپرورید.
این مقدمهای برای آغاز کشف قسمت «سایه» است؛ به این ترتیب که بدون قضاوت، بدون انتقاد و هر نوع فکرِ از پیش تعیینشدهای شروع به توجه به احساسات و افکاری که از راه میرسند میکنید، بدون اینکه بخواهید آنها را رد یا قبول کرده یا عنوان یا توضیحی برایشان بیافرینید.
جسارت و صداقت، دو شرط لازم برای انجام تمرین کشف قسمت «سایه» است.
تعریف از جسارت و صداقت در حرف آسان است؛ اما معنای واقعی آن مشتاق بودن ما در عمل برای مواجه شدن با موارد ناخوشایند درونیمان است.
روبرو شدن با بخشهایی از ذهنیت و زندگیمان که مردود محسوب میشوند دشوار است و «اگو»ی ما نهایت تلاشش را میکند که با صرف انرژی زیاد، آن قسمتها را مدفون و پنهان کند.
«اگو» که بخشی از خود است و وظیفهی مواجهه با دنیای بیرون را بر عهده دارد در این زمینه انرژی زیادی مصرف میکند.
مشاهدهی نداشتن اعتماد به نفس، داشتن غرور کاذب و کارهای ظالمانهتان خوشایند نخواهد بود.
برای نگاه کردن درست به افکار، احساسات و رفتارهای تاریک و نامطلوبتان باید جسارت داشته باشید.
پاداشی که در قبال این ناراحتی خواهید گرفت ارزش آن را دارد؛ چون رودررو شدن با بخشهای تاریک روحتان باعث بهبود و ترمیم شکافهای موجود در ذهنیت شما و ترمیم چندپارگی ذهنیتان و رشد همهجانبهی شما میشود.
این کارِ شجاعانه راهِ قابلیتهای خلاقیتتان را میگشاید و دروازههای دنیایی تازه که مملو از امکانهای مختلف رشد روانی و درنتیجه رشد اجتماعی است را به روی شما باز میکند.
دقت کنید که برخی از اجزای پنهان در قسمت «سایه» بسیار فرّار هستند و بهسرعت غیب میشوند.
شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد که خوابی دیده باشید و بعد از بیدار شدن یکی دو دقیقهای آن را به یاد بیاورید ولی ناگهان آن خواب بهطور تمام و کمال از یادتان رفته باشد طوری که با وجود تلاش بسیار دوباره به یادتان نیامده باشد.
چارهی چنین مواردی یادداشت روزانه است.
با هر تمرینِ کشف «سایه» و با رعایت مواردی که در بالا گفتیم، آنچه به ذهنتان میآید را یادداشت کنید.
نوشتن آنچه به ذهنتان آمده و نوشتن نظراتتان در مورد آنها و خواندن مجدد یادداشتها میتواند به شما در خودشناسی کمک زیادی کند.
اکنون به مهمترین قسمت بحثمان و به تمرینها میرسیم که طیِ آن پنج تمرین را برای کشف «سایه» در اختیار شما قرار میدهیم:
کشف «سایه» آسان نیست.
ساز و کارهای دفاعی ما طوری طراحی شدهاند که اجزای «سایه»ها را پنهان نگاه دارند.
هرچقدر به رفتارها و احساسات خودتان بیشتر دقت کنید شانس اینکه اجزای «سایه»ی روانشناختیتان را کشف کنید بیشتر خواهد شد.
یکی از بهترین روشهای کشف اجزای بخش «سایه» دقت به احساساتی است که نسبت به دیگران دارید.
هرگاه دیدید نسبت به رفتاری خاص در نزد دیگران نفرت یا حساسیت زیادی دارید بدانید که این مورد در درون شما جزو موردهای سرکوب شده است که بازتاب آن را در دیگران میبینید.
در اینجا باید نکتهای را توضیح بدهیم.
شاید مثلاً همکاران شما افرادی پرخاشگر، عصبانی و حتی بیانصاف باشند، در این صورت طبیعی است که شما از کارهای نسنجیدهی آنها ناراحت شوید؛ اما برای کشف بخش «سایه» باید به میزان ناراحتیهایی که از رفتار و برخورد دیگران احساس میکنید دقت کنید؛ در مثال فوق شاید شما عکسالعمل نشان دهید ولی اگر حس سرکوب شدهای نداشته باشید این عکسالعمل شدید نخواهد بود.
اگر دیدید که عکسالعمل شدیدی در چنین مواردی دارید خودتان را آموزش دهید که در چنین مواقعی به «سایه»ی روانشناختی خود دقت کرده به آن فکر کنید.
گوستاو یونگ میگوید: «هر چیزی که ما را نسبت به دیگران عصبانی کند میتواند ما را به سمت درک خودمان هدایت کند».
مشکل این است که ما کمتر وقت چنین کاری را پیدا میکنیم.
لازم است در پایان هر روز حداقل بین پنج تا ۱۰ دقیقه به تأثیرات افراد مختلف بر روی خودتان و واکنشهایتان نسبت به آنها با شرایطی که در بخشهای قبلی این مقاله توضیح دادیم دقت و فکر کنید.
بهاحتمال قوی آنچه در دیگری شما را ناراحت میکند عنصری بدون صاحب و سرکوب شده در درون خودتان است.
این عنصر را بشناسید، وجودش را قبول کنید و آن را بخشی از خودتان بدانید؛ به این ترتیب و بهاحتمال زیاد در دفعات بعدی، این عنصر قادر به ایجاد عکسالعمل شدید در شما نخواهد شد.
در درون خودتان روی این موضوع متمرکز شوید که چه کسی و یا چه چیزی در درون شما موجب ایجاد یک بار سنگین و ناراحت کنندهی احساسی میشود.
خودِ آن حسی که ناراحتتان میکند مهم نیست فقط مهم این است که آن حس، یک سرنخ برای شما است.
در بسیاری از تمرینهای روانشناسی، گفتگوی درونی توصیه شده است.
این تمرین میتواند به نظر ترسناک برسد؛ چون ما عادت داریم فکر کنیم که فقط آدمهای دیوانه هستند که با خودشان حرف میزنند، اما همهی ما انسانها علاوه بر شخصیت آشکار خود، ویژگیها و شخصیت نامکشوفی نیز داریم که برای خود ما نیز شناخته شده نیست.
قبلاً هم اشاره کردیم که گاهی حرفی را میزنیم یا کاری انجام میدهیم و بعد میگوییم چرا چنین حرفی زدم یا چنین کاری کردم؟
همیشه نمیتوانید دلیل چنین مواردی را اتفاقی بودن قضیه ذکر کنید.
اگر شما عناصر موجود در قسمت «سایه»ی روانتان را مورد دقت قرار داده و کشف کنید و با آن عناصر، یک گفتگوی درونی داشته باشید آن عناصرِ مدفون شده را به بخش خودآگاه ذهن خود ملحق کرده به این ترتیب به یکپارچگی روانی دست خواهید یافت؛ چون آن عناصر مدفون در قسمت «سایه» بعد از دقت به آنها تبدیل به دوست شما میشوند و تأثیر مخربشان را از دست میدهند.
یونگ با تخیل فعال، راهی برای یکپارچه کردن عناصر روانی انسان ارائه داده است و روانشناسان نئو یانگیِ دیگر نیز با تمریناتی دیگر در همین مسیر کارهایی انجام دادهاند.
خیلی از انسانها خودشان را انسان خوبی میدانند.
از طرف دیگر همگیِ انسانها در دوران کودکی با اصطلاحات بزرگترهایشان مانند: «پسر خوب» یا «دختر خوب» کاملاً آشنا هستند و مفهوم خوب بودن در وجودشان تلنبار شده است.
این موضوع، فاصلهی خودآگاه و بخش «سایه»ی روان آدمها را بیشتر میکند.
اکنون یک قلم و کاغذ برداشته و تمامی ویژگیهای خوبی را که معتقد هستید دارید دارید بنویسید.
در ادامه، برعکس آن ویژگیهای خوب را در خودتان جستجو کنید.
ببینید آیا آن ویژگیهایی که برعکس ویژگیهای خوب شما هستند نیز در شما وجود دارند و آنها را سرکوب کردهاید یا نه؟
بهطور مثال، اگر خودتان را فردی منظم میدانید آن را نوشته و در مقابلش بنویسید «تنبل»، بعد با روشهایی که آموزش دادیم ببینید که آیا تنبلی در شما وجود دارد؟
آیا سعی کردهاید که تنبلیتان را پنهان کرده یا از بین ببرید؟
با فکر کردن به این مورد اگر به این نتیجه رسیدید که تنبلی نیز در شما وجود دارد و سعی در مدفون کردن آن داشتهاید با تنبلی خودتان در دلتان گفتگو گنید.
تنبلیتان را بهعنوان یک واقعیت و حتی یک دوست و بخشی از خود بپذیرید. حتی اگر تنبل هم باشید مشکلی نیست.
در مورد «آرکیتایپ» ها در مقالهی خودشناسی یونگ توضیح دادهایم.
آرکیتایپ، الگویی است که تمامی نمونههای دیگر، تقلید یا تشبیهی از آن است.
در این تمرین از طریق آرکیتایپها با «سایه»ی خود آشنا میشوید و آن را کشف میکنید.
یک روانشناسِ نئو یونگی به نام «روبرت مور» (Robert Moore) ساختار روان انسان را با مفاهیمی باستانی تعریف کرده است که عبارتاند از:
دقت کنید که موارد بالا فقط اصلیترین خصلت هریک از آرکیتایپهای روبرت مور است که شرح جداگانهای دارد.
اگر بتوانید تشخیص دهید که روحیهی شما بیشتر به کدام یک از چهار نوع شخصیت پردازی کهن که در بالا توضیح دادیم شبیه است خواهید توانست «سایه»ی روانتان را نیز کشف کنید؛ چون برای هر آرکیتایپِ سازنده یک آرکیتایپِ مخرب بهعنوان «سایه» وجود دارد؛ البته این آرکیتایپِ سایه دو وجه دارد؛ یکی وجه فعال و دیگری وجه خنثی. (تصویر زیر)
بهطور مثال اگر آرکیتایپ سازندهی یک شخص، پادشاه باشد، بخش «سایه»ی روان او ضعیف بودن و ظلم پذیری خواهد بود.
شناسایی این آرکیتایپها به شما کمک زیادی در کشف بخش «سایه»ی روانتان خواهد کرد.
(این موضوع را در مقالهای جداگانه از منظرِ شناسایی «سایه» توسط آرکیتایپها بهطور مفصل توضیح خواهیم داد)
در حال حاضر با اطلاع از اصلیترین ویژگی هر یک از چهار نوع آرکیتایپی که گفتیم میتوانید تمرین مربوطه را انجام دهید.
این روش، متعلق به «کن ویلبر» (Ken Wilber) است که در پنج گام انجام میشود.
انتخاب کنید که میخواهید دربارهی کدام موضوع تمرین کنید.
آسانتر این است که شخصی را بهعنوان موضوع تمرینتان انتخاب کنید که با او مشکل دارید و از او سختی میکشید. (بهطور مثال، رئیس، فامیل، همسر و…)
شاید یکی از این اشخاص شما را آزار میدهد یا شاید شما عاشق یکی از این افراد هستید یا به او حس علاقه میکنید.
شخصی را انتخاب کنید که حسی قوی (چه مثبت یا چه منفی) نسبت به او داشته باشید.
اکنون به حالت «سوم شخص» تمامی مواردی که آن شخص، شما را بر سر آنها اذیت میکند را با صدای بلند بگویید یا حرفهایتان را بنویسید. (مثلاً بگویید یا بنویسید: او به من کم احترامی میکند)
مواظب حرف زدنتان نباشید آن فرد نه صحبتهای شما را خواهد شنید و نه نوشتههای شما را خواهد خواند.
اگر تمرینتان بر روی احساسی مثبت است، میتوانید تمامی مواردی که از آنها در نزد آن شخص خوشتان میآید را به حالت «سوم شخص» بگویید یا بنویسید.
با استفاده از کلمهی «شما» با آن شخص در خیالتان صحبت کنید. انگار که واقعاً در مقابل شما نشسته است.
از آن شخص چنین سؤالاتی بپرسید:
در تخیلتان جوابهایی که آن شخص به سؤالهای بالا میدهد را تصور کنید.
این جوابهای خیالی را با صدای بلند بر زبان بیاورید.
اگر دلتان خواست میتوانید این گفتگوها را در دفتر تمرین روزانهتان ثبت کنید.
اکنون خودتان تبدیل به همان شخصی شوید که عصبانیتان میکند یا همان شخصی شوید که شما را جذب و مسحور خود میکند.
ویژگیهایی را که در مرحلهی دوم در مورد آن شخص بر زبان آورده بودید را با زبان «اول شخص» (من…) بر زبان بیاورید.
از جملاتی مانند جملات زیر استفاده کنید:
جای خالیِ نقطهچین بالایی را با ویژگیهایی که در مرحلهی دوم تمرین بر زبان آورده بودید پرکنید.
شاید این تمرین به نظرتان عجیب بیاید ولی به یاد داشته باشید که طبق خودشناسی به روش یونگ تمامی این مواردی که در این قسمت از تمرین میگویید در حقیقت، همان چیزهایی است که در بخش «سایه»ی روانتان مدفون کرده بودید!
خصلت رد شده (منفورِ) مورد نظرتان را تجربه و حس کنید.
نباید این قسمت از تمرین را بهطور فقط مفهومی انجام بدهید؛ بلکه باید واقعاً آن خصلت مورد نظر را حس کنید و در آن لحظه صاحب آن خصلت باشید.
بهطور مثال، اگر آن شخص با شما بدرفتاری میکند و خصلت مورد نظر «بدرفتاری» است، باید بدرفتاری و بدرفتار بودن را واقعاً از درون احساس و تجربه کنید
در این قسمت از تمرین اگر کاملاً آن خصلت را حس کنید موفق خواهید شد که قسمت «سایه»ی روان خودتان را به بخش خودآگاهتان پیوند زده و به یکپارچگی روانی در آن مورد برسید.
برای مطمئن شدن از درست طی کردن مسیر خودشناسی و ازجمله خودشناسی به روش یونگ این پیشنهاد وبسایت توانمند شو را بررسی بفرمایید: دورهی آموزشی.
منبع شمارهی دو