چگونه میتوان از خودشناسی برای خودسازی استفاده کرد؟
در این مقاله با رویکردی کاربردی به موضوع خودشناسی، راههای عملی و زدن پل از عالم خودشناسی به واقعیتهای خودسازی را بررسی میکنیم.
در این مقاله بیشتر به جنبهی خودْ کنترلی و خودْ مدیریتی نهفته در اصطلاح خودسازی توجه کردهایم.
با وبسایت توانمند شو همراه باشید.
میدانیم که برای تقویت یک لیدر، راهبر، مشاور و هر فرد تأثیرگذار، نیاز به خودشناسی هست.
این سخن به معنای این است که احساسات، اندیشهها، نقاط ضعف، نقاط قوت و ارزشهای فرد چه تأثیری بر روی، اطرافیان و محیط زندگی او میگذارد.
اما موضوع فوق، فقط نیمی از ماجرا است.
خودشناسی اگر در حدی برابر و همراه با مهارت خودْ کنترلی (خودْ مدیریتی)نباشد، چندان به درد نخواهد خورد.
فردی که سخنران بود، در هنگام سخنرانیهای خود زیاد سخن میگفت.
بارها به او تذکر داده بودند که سخنرانیهای تو بسیار عالی است؛ اما چون بیش از اندازه صحبت میکنی مخاطبانت خسته میشوند.
در نهایت، این فرد به دلیل ناتوانی در مورد برطرف کردن ایرادش به یک مشاور مراجعه میکند.
مشاور از او سؤال میکند که چرا به سخنرانیهای طولانی خود ادامه میدهد؟
وی جواب میدهد که میداند زیاد حرف زدن او خوب نیست اما موضوعهای زیادی در هر سخنرانی وجود دارد که او باید آنها را بههرحال به مخاطبان توضیح بدهد.
در مثال سادهی بالا میبینیم که یک سخنران در مورد موضوعی خاص به خودشناسی دست یافته؛ ولی قادر به خودسازی و به عبارت صحیحترش خودْ کنترلی نیست.
مثال فوق، یک مثال ساده از جنبهی کاربردیِ خودشناسی یعنی خودْ کنترلی است.
این خودْ کنترلی، بخشی از برنامهی خودسازی هر شخص به شمار میرود.
حال که قرار است در میان مفاهیم مختلف خودشناسی بیشتر به جنبهی خودْ کنترلی بپردازیم؛ لازم است به سؤال خودْ کنترلی چیست جواب بدهیم.
خودْ کنترلی انتخاب آگاهانهی مبارزه علیه یک ترجیح یا عادت است.
در این مقابله یک رفتار بهینهتر بهجای رفتار قبلی در پیش گرفته میشود.
وقتی با مسئلهای روبر هستید به این موارد عمل کنید:
حضور در لحظه
بهجای غرق شدن در اتفاقات دیروز یا احتمالات آینده، به لحظهی حال و به همین الآن دقت کنید.
به خودتان دقت کنید
چه چیزی را دارید مشاهده میکنید؟ چه چیزی میشنوید؟ چه حس میکنید؟ و چه میگویید؟
توجه به خود و به افکار و احساسات خودتان را امتحان کنید.
خواهید دید که توجه کافی به بسیاری از این موارد نداشتهاید و فقط بیاختیار چیزهایی را حس کرده یا انجام دادهاید.
یک سری گزینههای رفتاری را مشخص کنید
میخواهید از این به بعد چهکار کنید؟
هر عمل شما چه نتایجی خواهد داشت؟
کدام نوع بازخوردها باعث شده که در نتایج اعمال شما تغییری ایجاد شود؟
اگر امکان انجام کاری را که در نظر دارید نداشته باشید چه گزینههایی را بهعنوان جایگزین در اختیار دارید؟
بهطور آگاهانه رفتارهایی که بهعنوان بهینهترین رفتارها شناخته میشوند را انتخاب کنید.
حتی اگر از نظر شما آسانترین انتخاب نیز نباشد، دقت کنید و ببینید که کدام رفتار، سازندهترین نتیجه را برای شما به وجود خواهد آورد.
فرض میکنیم سخمران مثال قبلی ما در محفلی حضور دارد و در مورد موضوعی صحبتهایی در حال انجام است.
مثال برای آماده شدن: او بهتر است به خود بگوید: «روی این صحبت متمرکز میشوم.
به نظرات همه واقعاً گوش میکنم و به آنچه روی میدهد دقت میکنم.»
مثال برای حضور در لحظه و متوجه خود بودن: «متوجهم که هیجان زده هستم و میل دارم افکار خودم را بیان کنم.»
مثال برای مشخص کردن چند، گزینهی رفتاری: «میتوانم نظراتم را بیان کنم یا میتوانم سؤالی بپرسم، میتوانم از دیگران بخواهم که نظر خودشان را بگویند و یا سخن نگویم و فقط گوش کنم.»
مثال برای انتخاب آگاهانهی سازندهترین رفتار: «من میخواهم این بار سخن نگویم چون چندین بار به من گفته شده که مدت زمان زیادی حرف میزنم و دیگران فرصت بیان نظراتشان را نمییابند.
بنابراین سازندهترین کار این است که این بار به دیگران فرصت بدهم که حرفشان را بزنند.»
دلیل دشوار بودن خودْ کنترلی این است که در اکثر موارد، سازندهترین رفتار با عادات و ترجیحهای ما مطابقت ندارد.
طبیعی است رفتارهایی که با ترجیحهای ما منافات دارد خوشایندمان نخواهد بود. مثلاً در ادامهی مثال قبلی فرد بممکن است به خود بگوید: «اینکه مجبور باشم کلمات خود را بهدقت انتخاب کنم باعث میشود سخن گفتن، هیجانش را در نظر من از دست بدهد.»
تقابل ما با عادتهایمان میتواند باعث بروز عکسالعملهای نامناسبی شود.
هر عادت، یک میانبر در ذهن ما ایجاد میکند و با بروز شرایط مربوط به آن عادت، ذهن برای پاسخ دادن به آن، هم از نظر زمانی و هم از نظر تلاش، صرفهجویی کرده و بدون اندیشیدن مجدد، جواب مشخص قبلی خود را به آن شرایط میدهد.
بنا به علت فوق، خودْ کنترلی یا به عبارت دیگر خودْ مدیریتی دشوار است؛ زیرا باید زمان و انرژی بیشتری صرف کرد و نتیجهی اعمال جدید را نیز دوباره سنجید.
با این همه خودْ مدیریتی قابل یادگیری و انجام است.
با مشخص کردن زمینهای که باید در آن به خودْ کنترلی بپردازید، به آنچه انجام میدهید و آنچه انجام نمیدهید (از همه نظر) دقت کنید.
مشخص کنید رفتار فعلی شما در کدام موارد، نتایج سازندهای ندارد.
با مشخص شدن این موارد بهخودیخود راهحلهایی را خواهید یافت.
در مثالی که در بخشهای قبلی زدیم، فردِ مورد مثال ما متوجه شده بود که مدت زمانِ حرف زدنش زیاد است و مانع بیان نظرات دیگر افراد میشود.
در آن بازهی زمانی که قادر به کنترل خود نیستید ولی میل به کنترل خودتان دارید، به احساسات، خواستهها و به برداشتی که از وقایع پیرامونتان دارید دقت کنید.
چه چیزهایی به اعمال شما جهت میبخشند؟
آیا نداشتن اطمینان، نداشتن اعتماد به نفس، نداشتن مهارت لازم، متوجه نبودن یا میل به خوب دیده شدن است که اعمال شما را جهت دهی میکند؟
با بازگشت به مثال همان فرد سخنران که زیاد صحبت میکرد، او باید در جریانِ خودْ کنترلی چنین گفتگوها و کنکاشهایی در درون خود داشته باشد:
«شاید افکار خود را از افکار دیگران بیشتر دوست دارم یا شاید به این موضوع که کمتر صحبت کنم فکر نکردهام.»
نکتهی کلیدی این است که درک کنیم علت انتخابهایی که داریم چیست.
درک نکتهی فوق برای عوض کردن انتخابهایی که در زندگی داریم؛ خیلی مهم است.
یکی از روشهای استفاده از خودشناسی برای خودسازی فکر کردن به این نکته است که بهجز عکسالعملهای پیش فرضی که دارید چه عکسالعمل دیگری میتوانید نسبت به واقعهای معین داشته باشید.
به ترجیحها و عادتهای خود و نقشی که در اینجا دارند دقت کنید.
از خودتان بپرسید که وقتی نمیخواهید این ترجیحها و عادتها را ادامه بدهید، در حقیقت قصد دارید از چه چیزی بگریزید؟
مثلاً در مثال قبلی که زدیم، یکی از گزینهها برای فردی که زیاد صحبت میکند این است که با خودش چنین قرار بگذارد که تا وقتی دیگران نظر خودشان را نگفتهاند شروع به سخن گفتن نکند.
حال آن شخص باید به عکسالعملی که نسبت به این گزینه در واقعیت خواهد داشت فکر کند.
امکان دارد فرد مورد نظر فکر کند که اگر او دیرتر حرف بزند شخصی دیگر چیزی را که او میخواهد بگوید، بر زبان آورده و مورد تقدیر قرار بگیرد.
امکان دارد فکر کند که نظرات دیگران بهاندازهی نظر خودش به موضوع ربط نخواهد داشت.
شاید چنین فکر کند که اگر دیرتر از همه حرف بزند مورد تقدیر قرار نخواهد گرفت.
وقتی دانستید باید چه چیزی را عوض کنید؛ وقتی دانستید چه چیزی شما را بهتر جهت دهی میکند و سرانجام اینکه وقتی تعدادی گزینه برای این کار در نظر گرفتید، وقت آن است که گامهایی عملی بردارید.
برای مثالِ حل مشکل فرد سخنران که زیاد حرف میزد، او میتواند تعیین کند که در کدام محافل حرف خواهد زد و در کدام محافل سکوت خواهد کرد.
همچنین او میتواند تعیین کند که در هر جمع و برنامهای دقیقاً چه مدت سخن خواهد گفت و چگونه بر مدت زمانی که در نظر گرفته نظارت خواهد کرد.
عادتهای قدیمی در ذهن ما جا باز کردهاند و برای تغیر آنها باید در مغزمان کانالهای جدید عصبی یعنی عادتهای جدیدِ ایجاد کنیم.
این کار فقط با تمرین و تکرار عادت جدید میسر است.
در مورد فرد سخنران که مثال ما بود، او باید زمان و یا تعدادِ نظر دادن مشخصی را برای خود تعیین کند و وقتی به سقف تعیین شده رسید دیگر به سخن گفتن ادامه ندهد.
شخص باید مرتب به واکنشهای دیگران و واکنشهای خود فکر کرده و ببیند که از همهی آن موارد چه چیزهای سازندهای میتواند یاد بگیرد.
نکتههای اصلی در خودشناسی برای خودسازی پس از دقت و شناخت عادتهای قدیمی، ایجاد عادات جدید و تکرار عادت جدید تا جایگزین شدن آن در ذهن است.