خانه » خودشناسی » خودشناسی در عرفان
05 مهر 1399

خودشناسی در عرفان

در این مقاله جهت آشنایی علاقه‌مندان، مروری بر خودشناسی در عرفان خواهیم داشت.

با وب‌سایت توانمند شو همراه باشید.

خودشناسی در عرفان اسلامی

برخی محققان، عرفان اسلامی را به سه دسته تقسیم می‌کنند:

  • عرفان اسلامی نظری
  • عرفان اسلامی عملی
  • عرفان اسلامی متعارف

یکی از اساسی‌ترین مبانی خودشناسی در عرفان اسلامی، معرفت نفس یا به‌نوعی همان خودشناسی است؛ به خاطر همین است که مثلاً «ملا صدرا» نام کتاب عرفانی خود را «اسفار» گذاشت. منظور از اسفار، سفرهایی درونی است که برای معرفت نفس و خودشناسی باید انجام داد.

در اکثر شاخه‌های خودشناسی در عرفان اسلامی، شناخت نفس و شناخت خود، مقدمه‌ی تمامی شناخت‌های دیگر محسوب می‌شود.

خودشناسی و خداشناسی در عرفان ابن عربی

ابن عربی بنا به قولی یک فیلسوف؛ عارف و شاعر اهل «اندلس» در قرن هفتم هجری بود که آموزه‌های او به جهان بینی مهمی در عرفان اسلامی تبدیل شد.

شرح افکار ابن عربی موضوع ده‌ها و یا شاید صدها جلد کتاب است.

در یک نگاه کلی، ابن عربی معتقد بود که با خودشناسی می‌توان بدون واسطه تجلی الهی را درک کرد.

ابن عربی هم‌چنین عقیده داشت برای درک و شناخت عمیق‌تر از اسمای الهی می‌توان صفات انسان را آیینه‌ای برای صفات الهی قرار داد.

خودشناسی مولانا

خودشناسی در عرفان مولانا

خودشناسی در آثار مولانا بخش مهمی از مبانی تفکر و درک او را از جهان هستی و آفرینش تشکیل می‌دهد.

آرا و عقاید مولوی و شرح‌هایی که در مورد اثر بسیار معروفش، مثنوی معنوی و نیز دیوان شمس نوشته شده است بعد از قرن‌ها هنوز مرکز توجه است.

خودشناسی و خداشناسی در آثار مولانا یکی از ستون‌های اصلی دیدگاه او را تشکیل می‌دهد؛ چنانکه در دفتر پنجم مثنوی می‌گوید:

در نگر در شرح دل در اندرون/ تا نیاید طعنه‌ی لا تبصرون

در سرِ خود پیچ هل خیره سری/ رو درِ دل زن چرا بر هر دری؟

تا به زانویی میان آب جو/   غافل از خود زین و آن تو، آب جو…

خودشناسی در عرفان مسیحی

خودشناسی در عرفان مسیحی

به‌طور کلی عرفان مسیحی در زمینه‌های دست یافتن انسان به صفت‌های الهی تحت قالب وحدت وجد انگیز عرفانی روح انسان با خدا، مطرح می‌شود.

بر موضوع تحول شخصی در عرفان مسیحی تأکید ویژه‌ای وجود دارد که طی آن اهمیت خودشناسی در عرفان مسیحی نیز خودش را نشان می‌دهد.

تجارب عرفانی از دیدگاه برخی عرفای مسیحی، تجربیاتی است که در آن فرد، خدا را تجربه می‌کند.

طبق نظر این عرفای مسیحی، افراد عادی این تجربیات را ندارند مگر در زمان مرگ؛ اما عرفا ضمن کارهای روزمره‌ی خود نیز می‌توانند این حالت را تجربه کنند.

در قرون وسطی، خودشناسی در عرفان مسیحی در نزد برخی عرفای مسیحی با غلبه بر نفسانیات و تمایلات جسمانی پیوند خورده بود و در نزد برخی عرفای دیگر، سمت و سویی احساسی و عاطفی‌تر داشت.

خودشناسی در عرفان بودایی

خودشناسی در عرفان بودا

عرفان بودایی با حکایتی مربوط به «گوتاما بودا» آغاز می‌شود.

اگرچه او متأهل بود و همه چیز برای تأمین زندگی خود و خانواده‌اش داشت، اما زندگی اشرافی را رها کرد تا به جواب سؤال‌هایی بنیادین که در ذهن داشت برسد.

بودا که از وضعیت عمومی مردم راضی نبود، در ۲۹ سالگی خانه و کاشانه‌اش را به دنبال یافتن پاسخ و راه حل ترک کرد.

 شش سال بعد، پس از شاگردی و تحقیق نزد اساتید مختلف هنوز از جواب‌های داده شده به سؤالاتش راضی نبود.

بودا تصمیم گرفت جستجوی خود را برای یافتن پاسخ سوالاتش به طور مستقل آغاز کند.

یک روز در حالی که زیر یک درخت نشسته بود نوعی تجلی عرفانی را تجربه کرد.

این حالت روشنگری را می‌توان یک تجربه‌ی عرفانی نامید که سریع و غیرمنتظره بود و به بودا امکان این را داد که زندگی را از دیدگاهی کاملاً جدید ببیند.

خودشناسی در عرفان بودایی نیز نقشی بسیار پر رنگ دارد طوری که یکی از محققان به نام «ویلیام جیمز»، عرفان و خودشناسی بودایی را شکلی از روشنگری در شرایط متعالی توصیف کرده است.

فرق عرفان بودایی به گفته‌ی همین محقق با دیگر عرفان‌ها این است که عرفان بودایی بیشتر از آنکه بر روی خداوند متمرکز باشد، بر تدبر در خود، تدبر در ایده‌ها، دیدگاه‌ها و یا بر فقدان همه‌ی این موارد متمرکز است.

خودشناسی در بودیسم با ذن و تجربه‌ی روشنگریِ آنی ارتباط دارد؛ حالتی که به‌طور آنی به فرد دست می‌دهد و باعث می‌شود او دیدگاه متفاوت و جدیدی نسبت به همه چیز و از جمله خودش به دست بیاورد.

 عرفان سرخپوستی و خودشناسی

در عرفان سرخپوستی، خودشناسی، پیوندی تنگاتنگ با طبیعت و محیط اطراف دارد.

آن‌ها به طبیعت به شیوه‌های بسیار متفاوتی می‌نگرند.

در زمان مهاجرت اولیه‌ی اروپایی‌ها به آمریکا وقتی سرخپوستان با دعوت اروپایی‌ها برای کشاورزی به شیوه‌ی آن‌ها روبرو شدند برخی از سرخپوستان، شخم زدن زمین را مشابه برداشتن چاقو و شکافتن قلب مادر خود ‌دانستند!

عرفان سرخپوستی طبیعت را کاملاً زنده و باشعور می‌داند.

آن‌ها معتقدند که اگر طبیعت را تخریب کنند پس از مرگ قادر به تجسد و جسم یافتن دوباره در قالب همین طبیعت نخواهند شد.

از جمله نکات مهم دیگر در خودشناسی به سبک عرفان سرخپوستی فرق بین «نگاه کردن» و «دیدن» است.

در این نوع خودشناسی عرفانی ، «دیدن»، اختصاص دادن نوعی کارکرد محدود به هر چیز است و این اشتباه است؛ اما «نگاه کردن»، متوقف کردن جهان از طریق کنار گذاشتن تمامی نام‌گذاری‌ها و پیش فرض‌هایی است که ما در مورد خود، دیگران، محیط اطراف و همه چیز داریم.

یکی از عرفای سرخپوست در آثار خود نوشته است: یک سنگ به این علت سنگ است که شما آن را چنین نام‌گذاری کرده‌اید و در مورد آن یک کارکرد و هویت محدود و مشخص تعریف کرده‌اید.

از منظر خودشناسی سرخپوستی، تعریف کارکرد محدود و مشخص برای هر چیزی، مانع دیدن تام و تمام آن چیز توسط ما می‌شود.

نکته‌ی پایانی

خودشناسی‌های عرفانی شیوه‌های متعددی هستند و خودشناسی در عرفان محدود به موارد گفته شده در این مقاله نیست.

تقریباً تمامی سایر مذاهب جهان شاخه‌هایی مبتنی بر عرفان دارند که می‌توان هر یک از آن‌ها را نیز نوعی خودشناسی به شیوه‌ی عرفانی دانست؛ اما مهم‌ترینِ این نوع از خودشناسی‌های عرفانی در این مقاله به‌طور چکیده خدمتتان معرفی شد.

بدیهی است که موضوع اصلی بحث ما خودشناسی کاربردی است که می‌توانید در سایر مقالات این وب‌سایت خودشناسی کاربردی را پیگیری کنید.

برخی منابع (ترجمه و تلخیص)